Translate

شنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۹۴

سالروز 30 خرداد 1360 اعلام جنگ مسلحانه مجاهدین خلق ، زمانی برای بازخوانی دوباره 30 خرداد ،

سالروز 30 خرداد 1360 اعلام جنگ  مسلحانه مجاهدین خلق ،زمانی برای بازخوانی دوباره 30 خرداد ،

سعید سلطا نپور


 رجایی نخست وزیر وقت جمهوری اسلامی   ادامه جنگ ایران و عراق را به عنوان فرصت تاریخی برای تسویه حساب زندان شاه با مجاهدین خلق می دید . طیف روحانیونی رفسنجانی و بهشتی و خمینی نیز مجاهدین خلق را که توانسته بود بعداز انقلاب 57 به سرعت ده ها هزار جوان را به تشکیلات خود جذب کرده و نیروی عمدهای در دانشگاه ها به حساب می امدند را  عنوان رقیب جدی اسلام حوزوی- سنتی می دید . تلاش این طیف برای یکدست کردن حاکمیت با  حضور بنی صدر به عنوان اولین ریس جمهور منتخب مشکلات زیادی داشت . بنی صدر سیاستمداراصولگرایی بود که معتقد به اسلام تضمین کننده  ازادی های فردی و مدنی و لی در عین حال مخالف مبارزه مسلحانه و در تضاد با مجاهدین  بود ،  با کوتاه نیامدن بنی صدر ، کلید عزل بنی صدر توسط طیف رفسنجانی -بهشتی زده شد و با تایید خمینی برکناری بنی صدر از طریق استیضاح در مجلس در جو بشدت امنیتی که مخالفی جریت اظهار مخالفت نداشت ، در 25 خرداد قطعی شد .



نزدیکی بنی صدر به مجاهدین خلق

باتوجه به خلا سیاسی بوجود امده ، مجاهدین تنها گروهی بودند که توان سیاسی اعتقادی برای ایستادن  جلوی خمینی را داشتند ، خمینی که  که نفوذ بسیار گسترده ای در بین اقشار مختلف مردم ایران از تهران تا شهرستانها و روستاها که 40 درصد جمعیت ایران را تشکیل میدادند، داشت  و در شرایطی که دشمن خارجی به ایران حمله کرده بود ، از بنی صدر حمایت می کردند .  از سوی دیگر   بنی صدر که حاضر به پذیرش یکدست شدن حاکمیت نبو د ولی از سوی دیگر از انجا که خودش به تشکیلات سیاسی اعتقادی نداشت ، را به سوی اتحاد نا نوشته با مجاهدین سوق داد . هر چند این اتحاد نانوشته در زمانی که بنی صدر بعداز 30 خرداد ،  در حالیکه امکان زیادی برای مخفی شدن وی  باقی نگذاشته بود ، وپیشنهاد    مسعود رجوی ، برای اقامت  در خانه تیمی همسر اول رجوی ، اشرف ربیعی بود را پذیرفته بود ،  متنی را برای شورای ملی مقاومت نوشت که بعدادر پاریس امضا شد   .
البته زیاد طول نکشید تا ثابت شد حمایت مجاهدین از بنی صدر نه از سر اعتقاد به حقانیت و دمکراسی بلکه برای پیشبرد اهداف سیاسی مجاهدین بود . مسعود رجوی برای خروج از ایران  و اقامت در فرانسه نیاز به یک ریس جمهور قانونی داشت تا بتوانند در پایگاه نظامی فرانسه فرود بیایند وپناهندگی بگیرند.
ازدواج سیاسی رجوی با فیروزه بنی صدر که مهریه اش استقلال ایران بود . رجوی با سیاسی کاری این ازدواج قصدش تثبیت خود و سازمان به عنوان مقاومت ایران و به رسمیت شناخته شدن ان در غرب بود.  در سال 64 رجوی به این نتیجه رسید که به حد کافی مجاهدین به عنوان ستون شورای ملی مقاومت که از طیف های مختلف تشکیل شده بود ،  جا افتاده است . بنابراین  با طارق عزیز وزیر امور خارجه صدام دیدار کرد و اطلاعیه مشترکی باوی منتشر کرد . نتیجه ان جدا شدن بنی صدر از شورا ی ملی مقاومت بود.  فیرزه بنی صدر جوان  نیز از انجا که رجوی شرط استقلال ایران را با رفتن به عراق نقض کرده بود تقاضای  طلاق  کرد و عملا راه را برای بلند پروازی های رجوی و تشکیل ارتش ازادی بخش و رهبر انقلاب نوین مردم ایران  و حمله به ایران و سرنگونی خمینی از طریق عراق باز کرد .  



30 خرداد و  عدم تحلیل واقعی شرایط و اغازاختلاف در مجاهدین

سازمان مجاهدین تصمیم به یک تظاهرات خیابانی برای اعتراض به عزل بنی صدر کرد. در ساعت 4 بعدازظهر تظاهرات از خیابان طالقانی - ولی عصر شروع شد و به سرعت به ده ها هزار نفر که اکثرا تشکیلاتی سازمان مجاهدین بودند، تبدیل شد .
دستور تشکیلاتی در این بود که در صورت تهاجم چماقداران حزب اللهی به تظاهر کنذکان می توانند از فلفل و در نهایت فلفل برای پاشیدن به صورت انها استفاده کنند . اجازه حمل کارد موکت بری برای دفاع داده شده بود .
با شروع تظاهرات و گسترش جمعیت جوان ، کنترل شعار از دست سازمان در رفت . جمعیت با شعارهایی مانند بهشتی رجایی خلق اومده کجایی و یا حزبی ها ( حزب جمهوری اسلامی ) کوشن  تو سوراخ موشن .  اتش زدن موتور حزب اللهی در بین راه ، استفبال مردم در سراسر مسیر وپیوستن اقشار مردم جمعیت را به چند صد هزار نفر رساند وقتی از طالقانی به خیابان بهار پیپچیدند.
مردم در بالکن ها و پنجره ها دست تکان می دادند و با شعارها همراهی می کردند .  برخی کاغذهای رنگی را بر سر تظاهر کنندگان می ریختند. این تظاهرات که نشان می داد نهادهای امنیتی نتوانسته بودند دران زمان در مجاهدین نفوذ داشته باشند ، انها را غافلگیر کرده بود . 
جمعیت که در ان از زن و بچه و پیرو جوان از هر طیفی در ان دیده می شد ، از بهار به سمت میدان فردوسی رفت . مشخص بود که سازمان در مورد اینکه این تظاهرات چگونه گسترش پیدا می کند و یا رژیم چگونه عمل می کند برنامه مشخصی نداشت . دربین راه صحبت از رفتن به سمت جماران بود که به سمت پایین و رفتن به سمت مجلس تغییر داده شد . 
در میدان فردوسی سربازها و کمیته چی ها که خیابان انفلاب را به سمت میدان انقلاب بسته بودند شروع به تیراندازی به سوی جمعیتی کردند که مسلح نبود .

سوالاتی که مجاهدین باید پاسخ بدهند 

1-  مجاهدین بدلیل نفوذی هایی که در رده های بالای سپاه و شورای امنیت  داشتند ، در مورد بسیاری از نظرات امنیتی و تقابل با نیروهای سیاسی مانند مجاهدین اگاهی داشتند.  

2- انها فکر نمی کردند که رژیم اقدام به اعدام دستگیری ها می کند
تا قبل از 30 خرداد ، خط تشکیلاتی سازمان مجاهدین این بود که هر کسی را که کمیته ها دستگیر می کردند ، اسمش را نگوید و دادستانی هم عموما انها را نگه می داشت ولی تا ان موقع از شکنجه خبری نبود زیرا نشریه مجاهد تا 300 هزار تیراژ داشت و از این نظر رعایت مسایل را می کردند .
در 30 خرداد هم عین هم خط تکرار شد . ده ها نوجوان که حاضر نشدند اسمشان را بگویند د راوین اعدام شدند .
دادستان انقلاب تهران - لاجوردی بود  و دادستان کل موسوی تبریزی بود که الان از اصلاح طلبان شده است .
با شهید مهدی بخارایی از اعضای مهم و با نام مجاهدین  چند روز بعداز 30 خرداد  در حوالی میدان امام حسین برخورد کردم . وی که بشدت به تصمیم سازمان برای 30 خرداد انتقاد داشت . وی می گفت با این تصمیم ما سازمان رابا این همه اعضا زیر ضربه بردیم . مهدی بخارایی گفت که سازمان فکر نمی کرد که رژیم  اینگونه دسته جمعی اعدام کند .  سازمان چند روز قبل از حمله دادستانی به خانه پدری مهدی ابریشم چی  اطلاعیه ای داده بود و دران گفته بود که در صورت حمله از خود دفاع مسلحانه می کند .
چند روز بعد که مسولم را دیدم به وی در مورد ملاقات با مهدی بخارایی گفتم  وی جلسه بعدبه من گفت اگر مهدی را دیدی با وی صحبت نکن وی تحت برخورد است .  من بعداز 30 خرداد سازمان به من گفته بود که به راست بزنم و از بقیه دوستان مجاهد دوری کنم . در ان موقع متوجه نشد که هدف سازمان جیست ؟ اصولا بعدازضربه منشعبین پیکاری در سال 54 ، هر برخوردی در تشکیلات باید گزارش می شد . سازمان شدیدا دنبال منتقدین ( مسله دارها بود ) . شاید به این دلیل بود که کمتر کسی از سازمان جداشده مشخص شده ، تقریبا همه را بعدا سازمان اعلام کرده که ما اخراج کرده ایم . 



3- دادستانی هم براساس حکم فقهی این دفاع مسلحانه را " خروج بر ولی فقیه " و " حاکم اسلامی " خواند وانرا محاربه قلمداد کرده بود . در حالی که کادر مرکزی مجاهدین فکر می کرد بدلیل نفوذ تشکیلاتی و داشتن سابقه مسلحانه ، روحانیون حاکم از رویاروی مسلحانه با انها خودداری می کنند و این دومین اشتباه مهلکی بود که کادر مرکزی مرتکب شده بود .  هر چند مهدی بخارایی  بدلیل  انتقاد از کادر مرکزی  در مورد تظاهرات 30 خردادخلع سلاح شده بود .  وی بعدها بدون مقاومت دستگیر و در زندان در زیر شدیدترین شکنجه ها قرار گرفت و د رابان 60  قبل از اینکه من را با وی در اوین روبرو کنند ، تیرباران شد .  شبی که از بازداشتگاه دادستانی به اوین منتقل  شدم مصاحبه مهدی بخارایی را که بشدت از اینکه سازمان با ان همه پشتوانه مردمی چنین متلاشی شده ا ست سرخورده شده بود .  

امهدی بخارایی بدلیل ارتباط برادرش محمد بخارایی ضارب  رزم ارا دربین بخشی از حاکمین که معتقد بودند وی مسلمان است و نباید اعدام شود ولی زور لاجوردی که انتقام تحقیر شدن  خودش و طیف نزدیک به او در دوران زندان شاه  توسط جریان مجاهدین و بطور مشخص مسعود رجوی را می گرفت ،  چربید . همانگونه که محمد رضا سعادتی منتقد دیگر جدی 30 خرداد نیز در زندان باتهام تحریک سعید افجه ای اعدام شد .   گزارشاتی در مورد جریانی مانند سعید حجاریان که  معتقد بودند نبایستی سعادتی اعدام شود تا بتواند جلوی جریان رجوی بایستد ، نوشته شده است .  سعید افجه ای .  از نفوذی های مجاهدین در دادستانی اوین  بود که به لاجوری حمله کردولی وی در زیر میز پنهان شد و لی ریس اوین کچویی کشته شد .

مجاهدین و 30 خرداد

سالهاست که مجاهدین از 30 خرداد به عنوان یک نقطه عطف یاد می کنند در حالیکه این نقطه شکست جنبش مسلحانه در بعداز انقلاب بود . 34 سال از. 1360 گذشته است ولی هنوز مجاهدین و بطور مشخص مسولیت خودشان در تحلیل های اشتباه از نفوذ خمینی - جنگ ایران و عراق - معادلات جهانی در مورد ایران کشوری که هزاران میلیارد بشکه نفت در زیران هست که حاضر نیستند تحولاتی را که در کنترل انها و یا نزدیک به انها  نباشد  در ایران تحمل کنند . حضور مجاهدین خلق با عقاید سوسیالیستی و با سابقه مبارزه  ضد امریکایی ضد اسراییلی با برداشت مردمی تر از اسلام  برای دولتهای همسایه هم قابل تحمل نبود .
حضور داعش و عدم حمله امریکا به ایران در سالهای اخیر ، همگی نشان از نا پختگی کادر مرکزی مجاهدین در ان دوران  از سیاست جهانی بود .  


با شروع 30 خرداد ، 100 هزارنفر از تشکیلات مجاهدین که از اقشار مختلف مردم بودند مجبور شدند شبانه مخفی شوند که چنین چیزی نشدنی بود.   مجاهدین حتی به دیگر جریانات سیاسی مانند چریکهای فدایی هم در مورد 30 خرداد و جنگ مسلحانه اطلاع رسانی نکرده بود یعنی جریاناتی هم مانند چریکهایی فدایی اقلیت که معتقد به مبارزه مسلحانه بودند ولی دست به اسلحه دران شرایط نبرده بودند ، درزیر ضرب قرار بگیرند. دیگر جریانات که نظامی نبودند هم بالطبع در زیر این سرکوب ها قرار گرفتند .
مجاهدین دست به ترورهای کور زدند  واحدهای عملیاتی در برخی از روزها تا 60 عملیات در تهران انجام دادند که رقم بسیار بالایی است . رفسنجانی در خاطراتش نوشت مقامات در ان شبها بخصوص بعداز 7 تیر در خانه های خودشان نمی خوابیدند ( انها امیدی به  ادامه حکومت نداشتد )  یکی از اشتباهات دیگر مجاهدین این بود که این بار کسانی که در روبروی انها ایستاده بودند نه ا زمرگ هراسی داشتند و همچنین از خودانها و یاران سابق انها بودند کسانی مانند بهزاد نبوی -سخنگوی دولت و اصلاح طلب فعلی که 5 سال زندان رفت و یا جوا د عزت شاهی که ریس ضربت کمیته ها ی تهران بود و ضربات اساسی به تیم های عملیاتی مجاهدین در تهران زدند .
بادم نمی رود بهزاد نبوی در تلویزیون در تابستان 60  گفت اگر ما مجاهدین را که 500 هزار نفر را به خیابان اورده بودند نمی کشتیم انها ما را سرنگون کرده بوند .


خشونت بی حد - شکنجه های بی رحمانه و طاقت فرسا -
زندانی کردن همه اعضای خانواده برای دستگیر کردن عضو فراری -  زندانی کردن افراد برای پناه دادن به یک سیاسی و یا کمک مالی طرح شناسایی مالک و مستاجر - که ادامه مبارزه و تهیه جا را سخت تر می کرد - .
 همچنین  زندانی کردن افراد مشکوک و رها کردن در زندان تا بی گناهی وی ثابت شود توسط تیم لاجوردی -









 اعدام های هزاران نفر در محاکمه های 5 دقیقه ای بر اساس اعترافات زیر شکنجه  توسط محمدی گیلانی و حکام شرع  در چند ماه ، عملا مبارزه مسلحانه ای  را که مجاهدین در سال 60 اغاز کرده بودند به شکست انجامید .
بهای مجاهد بودن و یا مبارز بودن و یا مخالف سیاسی بودن تا چندین سال بهای سنگینی بود که از عهده هر کسی بر نمی امد . بالطبع هم تعداد تشکیلات کاهش یافت و هم عقبه تدارکاتی که از افراد جلو کم اهمیت تر نیست زیرا باعث حفظ یک حزب و تشکیلات مردمی می شود .

 خروج رجوی - چه کسی پیشنهاد داد ؟

با شروع درگیری ها ، رجوی قرار شد به اروپا برود تا صدای سازمان باشد . هنوز مشخص نشده ایا این تصمیم مسعودرجوی بود یا پیشنهاد افراد مستقل کادر مرکزی . در هر حال با خروج رجوی به خارج و کشته شدن موسی خیابانی و محمد ضابطی و اعضای با سابقه دیگر ، عملا راه برای یک صدایی شدن و دیکتاتوری در مجاهدین بازشد . اینکه ایا رجوی چنین روزی را می دید یانه ؟ خدا و خودش اگاه هستند ولی شکی نیست که عاقبت خوبی برای یک نیروو شخصیت ملی و مردمی ، همسویی با ارتجاعی ترین جریانات منطقه و ناقضان حقوق بشر و اشغالگران سرزمینهای دیگران در خاورمیانه ، نیست .  

بعداز 34 سال زمان ان رسیده است که و رده های مرکزیت   مجاهدین حتی انهایی که الان دیگر در سازمان نیستند  مانند مهدی تقوایی که در انگلیس زندگی می کند و سالهاست که از رجوی جداشده است ، باید برای این خونهای ریخته شده به خودشان ، به هواداران و مردم ایران و تاریخ توضیح بدهند . دران زمان چه فکر می کردند ؟ چه چیزی اشتباه شد ؟ چه کسی و یا کسانی مقصر بودند ؟ متاسفانه بسیاری از جریانات سیاسی و سیاسی ها  ی سابق تنها خمینی را مسول این مقطع تاریخی ایران می دانند . شکی نیست که خمینی دمکرات و ملی گرا می توانست تاریخ و اینده سیاسی و دمکراسی در ایران را طوربهتری و با خونریزی بسیار کمتری رقم بزند ولی با گذشت 34 سال از ان دوران و تبعید در کشورهای مختلف دنیا ، گروه های سیاسی مانند مجاهدین و رجوی  کارنامه روشن و مردمی از خود بجای نگذاشته اند .  هنوز کسانی در اندازه های ان شهدای ان دوران در خارج از کشور کمتر یافته می شود .  هنوز هیچ  تشکل و یا مرکز ایرانی در خارج از کشور که بشود به ان افتخار کرد و به داخل کشور نشان داد که ما سیاسی ها و پناهنده ها این نمونه کارمان و تفکرمان در زندگی عملی هست .  ما نسل اولی ها ارتباطمان با نسلهای بعدی حتی فرزندان خودمان قطع است. هر روز میانگین سینی ما بیشتر می شود و جوانها کمتر به ان جذب می شوند . یعنی یک اشکال اساسی هم در بیرون قرار دارد . به عبارتی می شود گفت  هرکسی و هر جریانی باندازه مسولیتش و اگاهیش و تعهدش به مردم در مورد 30 خرداد مسول هستند .  30 خرداد باید دوباره بازخوانی شود تا در اینده تکرار نشود .  هزاران جوان ایرانی از هر دو سو باید زنده می ماندند و در ایران اباد وازادا با همه بزرگی شا که همه را بطور مساوات در اغوش خود بپذیرد ، به بازنشستگی ابرومندانه و پرافتخاری می رسیدند . می شود انگشت اتهام را به سوی دیگران دراز کرد ولی یک روزی باید هرگروهی سهمش را در انحراف مسیر دمکراسی و عدالت اجتماعی مردم ایران بپذیرد .



زندگی در تبعید این را باید به ما اموخته باشد که هر گونه حرکت مسلح در هیچ کشوری تحمل نمی شود از لیبرال دمکراسی غرب تا دیکتاتوریهای افریقا و اسیا .  نکته دیگری که باید ا زخود پرسید ایا می شود اسلحه داشت و به جایی وابسته نشد ؟  ایا در جایی سراغ داریم در این 50 سال اخیر که مسلح کردن انقلابیون و یا ضد انقلابی ها ی طرف دیگر ، مستقل کامل باشد . ؟


سلام به همه انهایی که مظلومانه ناجوانمردانه در 30 خرداد اعدام شدند .
زندگی حق انها بود .  تا زندگی هست کسانی که این حق را گرفتند باید پاسخ بدهند . تابخودشان پاسخ نگویند تاریخ از انها خواهد پرسید.



سعید سلطانپور

کانادا


30 خرداد 1394 - 20 ژوئن 2015

 


هیچ نظری موجود نیست: